.
" درخواست ها " جلسه اول _ 94/7/13 خداي سبحان را سپاسگذاريم كه توفيق حضور مجدد در محضر صحيفه امام سجاد عليه السلام را نصيبمان فرمود و اميدواريم آنچه در محضر حضرتش ميآموزيم علم نافعي گردد و توفيق عمل صالح را نصيبمان كند و تا قيامت از بركات آموختههامان استفاده كنيم. در طي حدود بيست سالي كه در خدمت هستيم، تقريباً تمام دعاهاي صحيفه توضيح داده شده، يكي دو سال اخير بحث را موضوعي كرديم، اگر خاطرتان باشد سال گذشته بحث حمد و شكر را از نگاه امام سجاد عليه السلام دنبال ميكرديم و امسال به درخواستهاي امام سجاد عليه السلام ميپردازيم كه ما نيز بايد طبق نظر معصوم درخواستهاي خود را مديريت و ساماندهي كنيم. به خودم و شما يادآوري ميكنم آنچه از لسان معصوم به ما آموزش داده ميشود و درخواستهايي كه از سوي ما صورت ميگيرد همه مبتني بر آن است كه خداي سبحان قطعاً ظرف وجود آن ها را به ما عطا كرده ، يعني خدا قابليتي به ما داده كه به واسطه آن قابليت، امكان اجابت اين درخواست براي ما مهيا گردد در واقع به وسيله درخواست، آن امكان به فعليت در ميآيد. · «هبه خدا» در دعاي پنجم صحيفه در اواسط دعا يكي از درخواستها اين است: « اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ هِبَةِ الْوَهَّابِينَ بِهِبَتِكَ، وَ اكْفِنَا وَحْشَةَ الْقَاطِعِينَ بِصِلَتِكَ حَتَّى لَا نَرْغَبَ إِلَى أَحَدٍ مَعَ بَذْلِكَ، وَ لَا نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِكَ.» «خدايا ! افراد زيادي وهاب هستند و به من عطاياي زيادي ميدهند، ( وهاب كسي است كه زياد هديه ميدهد، هبه به عطيهاي گفته ميشود كه خالص از عوض و غرض است،) نه در قبال لطف من ، هديه ميدهد و نه در قبال هديه، انتظاري دارد، برخي بندگان تو خالصانه به من هديه ميدهند، امّا من از تو ميخواهم مرا مشغول به هبه خودت سازي و از هبههاي مردم بينيازم كني چون اگر من خودم را محتاج هديه هديه دهندگان ببينم چه بسا گاهي به جهت ميل اينها، حقي را باطل كنم، يا باطلي را حق جلوه دهم. اين نكته دو طرف دارد: اين به اين معنا نيست كه ما به يكديگر هديه بالاعوض و بلاغرض ندهيم، اتفاقاً وقتي هديه بلاعوض و بلاغرض باشد، متصف به صفت واهب خدا شدهايم، كاري بسيار زيبايي است و نفس هديه دادن نه تنها مشكل ندارد بلكه در شمار فضايل اخلاقي است. امّا خدايا من احساس نياز و تعلق به اين هديه ها نكنم و مرا بينياز كن از هديه، هديه دهندگاني كه به من خالصانه هديه ميدهند.
« وَ اكْفِنَا وَحْشَةَ الْقَاطِعِينَ بِصِلَتِكَ » خدايا ! كفايت كن ما را ، تأمين كن ما را از وحشت قطع كنندگان ، بواسطه پيوستي كه تو به ما داري. بطور مثال انسان از اينكه بچهها بزرگ ميشوند و ازدواج ميكنند و از كنار ما ميروند ، نگران ميشويم البته اين درجه پايين آن است. يك مقدار عميقتر كه ميشويم به دليل يكسري امور اعتقادي ازبرخي افراد جدا ميشويم. اجمالاً به دلايل مختلف جدايي بين ما و برخي خلايق پيش ميآيد. گاهي اين قطع ، مرگ است با تصور مرگ يك نفر، وحشت ميكنيم گاهي اين قطع، هجرت وابستگان است فرزند شما به شهر ديگري ميرود، وحشت قطع او را داريد. هنوز نرفته نگران قطع از او هستيد، گاه دلايل ديگري است اجمالا ً اطرافيان ما ممكن است به دلايل مختلف از ما جدا شوندو ما نگران اين شرايط هستيم. فرض كنيم وضعيت ما بسيار خوب و تنظيم است، نه كسي از ما بريده نه ما از كسي ، امّا وقتي مرا در قبر ميگذارند همه به دنبال كار خود ميروند، اينها قاطعين از من هستند. خدايا ! آنقدر تو به من پيوست داشته باش كه اصلا نگراني قطع، قطع كنندگان را نداشته باشم. خود وحشت اين امر، خيلي دردناك است ، خدايا آنقدر تو به من صله و پيوست داشته باش كه من وحشت اين جدايي را نداشته باشم و عرض كنم: سر خم مي سلامت شكند اگر سبويي خدا تو در هر شرايطي برايم بماني و در هر شرايطي تو را از دست ندهم.
« حَتَّى لَا نَرْغَبَ إِلَى أَحَدٍ مَعَ بَذْلِكَ، وَ لَا نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِكَ » لف و نشر مرتب دارد، يعني قسمت اول بر ميگردد به هبه و قسمت دوم بر ميگردد به وحشت قاطعين، يعني خدايا چندان تو به من هبه بده كه با هبه دادنهاي تو ، رغبتي و احساس نيازي به خلق تو نداشته باشم، آنقدر تو به من پيوست داشته باش كه من نگرانيِ گسستِ هيچ يك از خلق تو را نداشته باشم. بسياري از افراد وقتي خود را ارزشيابي ميكنند ، متوجه ميشوند كه گرفتار و اسيرند ، گاه اسير لطف ديگران، گاه اسير برخي غصههايي كه هنوز پيش نيامده! چرا ؟ چون رابطه را با آن يگانه درست نكردهاند . خدايا ! مرا آزاده تربيت كن ، هيچ دغدغه و هيچ لطفي مرا در دام خود گرفتار نكند. من فقط اسير تو باشم و بس. معلوم است قابليت و ظرفيت آن را هم داريم، اگر اين امر امكان نداشت كه حضرت اين دعا را براي دوستان و اهل ولايت بيان نميكردند.
« وَ كِدْ لَنَا وَ لَا تَكِدْ عَلَيْنَا » « خدايا ! كيد و نقشه تو به نفع ما تمام شود و نه عليه ما» شارحين براي « كِدْ لَنَا» دو معنا آوردهاند: 1-اشاره ميكنند به آيه 76 سوره مباركه يوسف « ِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُف » ما براي يوسف اين گونه نقشه كشيديم، در چاه قرارش داديم و بعد او را پادشاه كرديم. نقشه ما براي رشد يوسف اين گونه بود. طبق اين آيه « ِ كِدْنا » يعني براي ما نقشههايي بكش كه حتماً در آن موفقيت باشد و به نفع ما و كار با عافيت تمام شود. 2-معناي ديگر آن است كه خدايا ! كيد را به ما ياد بده. حرف عجيبي است، خدا ميفرمايد: ما به يوسف نقشه كشيدن را آموزش داديم. سوال ميكنيد خداي سبحان در زندگي روزمره نقشه چه اموري را به ما ياد بدهد؟ چواب ميدهيم: من يك دشمن دارم كه چه بخواهم چه نخواهم مادام عليه من نقشه ميكشد كه مرا با خدا درگير كند ، نقشه ميكشد بين من و خلق خدا اختلاف بيندازد در اين دعا طلب ميكنيم. خدايا ! به من نقشه كشي عليه اين دشمن ( شيطان ) را آموزش ده. تا من با سادگي و بيتفاوتي با آن برخورد نكنم بايد به من ياد بدهي چگونه با اين دشمن رفتار كنم، در حديث اول اربعين حديث امام خميني (ره) فرمودند: مثلاً اگر ميخواهيد عليه ابليس نقشه بكشيد هرگز نگوييد اين كار را براي هميشه ترك ميكنم، بلكه بگويد صبح تا ظهر، ظهر تا شب ، زمانهاي كوتاه را تعيين كنيد زيرا ، سنگ بزرگ علامت نزدن است، خدايا ! به من نقشه كشي صحيح ومديريت شده عليه دشمن را آموزش بده تا بتوانم عليه نفس اماره بالسوء نقشه بكشم ، به تنهايي و بدون امداد تو نميتوانم دست به اقدامي بزنم. « وَ لَا تَكِدْ عَلَيْنَا » البته نقشه هايي نباشد كه به ضرر من باشد و من در انجام آن ناموفق بشوم. يعني چه؟ ممكن است من نقشه كشي را ياد بگيرم و ظاهراً موفق هم باشم اما عُجب به سراغم بياد و به ديگران ميگويم اين طريقهاي كه شما با شيطان رفتار ميكنيد درست نيست بايد به طريقه من عمل كنيد در اين زمان منيت من بزرگ شده، خدايا! نقشههايي كه به من آموزش ميدهي تا عليه دشمن بكارببرم عليه من تمام نشود كه درنهايت خود بين و خود شيفته بشوم. بسياري از اوقات خدا دست ما را گرفته و در موارد مختلف زندگي ، تدابيري را به ما آموزش داده كه با آن تدابير خاص ، يك مرحلهاي از زندگي را درست طي كرديم امّا ممكن است اين خطر مرا تهديد كند كه در انتها قوت و تدبر امور را از سوي خود ببينم ، در اين زمان كيد و نقشه خدا عليه خود من تمام ميشود.
در قسمت پاياني همين دعاي پنجم صحيفه سجاديه درخواست ديگري را مطرح ميكنيم. در ابتدا مثل ساير ادعيه از خداي سبحان ميخواهم همه خيرات و كمالات را بر پيامبر و آل پيامبر جاري كند و سپس اين درخواست را بيان ميكنم : « وَ اجْعَلْ سَلَامَةَ قُلُوبِنَا فِي ذِكْرِ عَظَمَتِكَ، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِي شُكْرِ نِعْمَتِكَ، وَ انْطِلَاقَ أَلْسِنَتِنَا فِي وَصْفِ مِنَّتِكَ. » بسياري از اوقات قلب و دل ما سالم است، يعني به لطف خدا قلبم حسود نيست، و با مشاهده نعمات ديگران حسادت نميكنم و در دلم كينه نيست، نسبت به خداي سبحان ترديد و شك ندارم، مأيوس نيستم ، اينها همه بيماريهاي قلبي است و الحمدالله دلم از حسادت حرص ، و كينه سلامت است. امّا خطر اينجاست كه از اين سلامت، استفادهاي نميكنيم لذا از خدا ميخواهم وقتي دلم سالم و از بيماري هاست، كمكم كن تا به عظمت تو توجه كنم، نوعاً افراد سالم و بدون بيماري جسمي و روحي در عين سلامتي، توجهي به عظمت خداي سبحان ندارند، وقتي ما متوجه عظمت خدا شويم غير از بندگي و عبوديت در محضر او و اطاعت فرمان او به كاري مشغول نخواهيم شد، دل سالم و ذاكر عظمت و مثل يك عروسك كوكي بدون منت وعجب در محضر خدا كار ميكند. انساني كه گستردگي و عظمت حق را ادراك ميكند و به مقدرات الهي اعتراض ندارد، ذرهاي معصيت هم نميكند، چون ميداند كه عظمت او همه عالم را احاطه كرده و تنها وظيفهاش خضوع و ركوع است استفاده از سلامت دل همين است، و وقتي دل ، سالم است بندگي ميكند تا سلامتش جاودانه بماند، اگر بندگي نكند و توجه به عظمت خداي سبحان نداشته باشد آهسته آهسته ردپاي شيطان دردل مشاهده ميشود. «، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِي شُكْرِ نِعْمَتِكَ » فارغ شدن يعني از يك چيز خيلي بزرگ خالي شدن ، زن حامله كه فرزندش را به دنيا ميآورد ، ميگويند فارغ شد، يعني از يك بار سنگين رها شد، وقتي اين بدن و جسم ما مشكل خاص ندارد و فارغ است خدايا ! تو به اين فراغت ، جهت بده ، جهتش شكر نعمت تو باشد و در اين فراغت جسماني ، شاكر نعمت تو باشم. يك معناي ديگر : گاهي اوقات غصههايي دارم كه بدن من را درگير كرده است اين زمان فراغت بدن نيست. فراغت بدن زماني است كه شرايط ظاهري زندگي روبراه است. امّا چند درصد آدمهايي كه شرايط زندگيشان روبراه است ،اين زمان فراغت را صرف شكر نعمت خدا ميكنند.؟ حضرت نفرمود: «شكر نَعِمِك» ، بلكه فرمود: «شكر نعمتُكَ» وقتي نعمت مفرد به كار ميرود طبق فرموده آيت الله جوادي آملي ، منظور نعمت ولايت است، يعني خدايا ! تا وقتي بدنم مشكلي ندارد، هر خدمتي كه از دستم بر ميآيد براي اولياي تو انجام ميدهم، پس از خدا بخواهيم زماني كه جسم ما سالم است اين جسم در خدمت اولياي خدا به كار رود ، گاه در خدمت بودن منظور در حضور علمي اولياي خداست و از سفره معرفتي آنها آموزش ديدن است ، گاه در زيارت است گاه خدمات رساني به دوستان حضرت ولي عصر است كه بدين وسيله به ايشان اعلام ارادت ميكنيم و همين ، شكر نعمت است. معناي ديگر «، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا » همه ما روزي را در پيش داريم كه جسم ما زير خروارها خاك قرار ميگيرد، مايليم كارهاي زيادي انجام دهيم كه ديگر امكانش نيست پرونده زراعت ما بسته شده، «الدنيا مزرعه الاخره »آنجا زارعتي نخواهيم داشت و فقط زمان ، زمان برداشت است. خدايا قبل از اينكه زير خروارها خاك قرار بگيريم و بدن ما بار خاك را تحمل نكرده، بتوانيم نعمت ولايت را شكر كنيم يعني مسير ، مسير صحيحي باشد و به جاي اين كه بخواهيم با اين جسم سالم ، غصه نداشتههايمان را بخوريم و به جاي اينكه با اين جسم سالم كم كاري داشته باشيم، هم نعمت را ببينيم و هم نعمات را پر ببينيم و هم ذكرش را داشته باشيم و خوب مصرف كنيم و سلامت جسماني را اين گونه ساماندهي كنيم. جالب است كه بايد براي يكديگر دعا كنيم در لسان دعا گفته نشده ، « واجعل فراغ بدني » ، بلكه آمده است ابداننا هم كلمه بدن را جمع بسته و هم «نا» را به عنوان ضمير جمع به كار برده يعني چه بسا اگر ما توفيق شكر نعمت را داريم، با دعاي ديگران است. يكي ديگر دعا كرده امّا به دعاي او ، جسم ما هم جهت دهي شده است. « وَ انْطِلَاقَ أَلْسِنَتِنَا فِي وَصْفِ مِنَّتِكَ. » گاهي اين زبان ظاهري قفل ميشود و توانايي هيچ كاري را ندارد، اين وضعيت خداي نكرده با بيماريهاي زباني در همين عالم صورت ميگيرد. گاهي اين زبان ما دائم گله و شكايت و اعتراض ميكند، گاه اين زبان از فرد گرفته ميشود ، گرفته شدنش گاه با بيماريهاي خاص زبانست مثل اينكه خود من در جواني روزي از خواب بيدار شدم و ديدم زبانم در دهانم تكان نميخورد ، مثل كوه شده بود، آنقدر به خدا التماس كردم كه اين زبان را به من برگرداند و به خدا قول دادم، تا آخر عمر در كار خير آن را مصرف كنم. يك بار هم با مرگ اين اتفاق ميافتد و ديگر نميتوان زبان ذاكر داشته باشم ، خدايا در حال حاضر كه زبانم سالم و رها است ، اين توفيق را نصيب من كن كه الطاف تو را توصيف كنم. ( منّت يعني نعمتهاي خيلي بزرگ )خدايا بتوانم نعمتهاي بزرگي كه نصيبم كردهاي را توصيف كنم، به جاي اين كه با اين زبان شاكي و معترض باشم و كسي را آزار دهم ، در جهت كارآيي و جهت دهي صحيح از آن استفاده كنم. خدايا ! ميخواهم در شمار كساني باشم كه بطور دائم لطفها و نعمتهاي عظيم تو را براي ديگران تعريف ميكنند. هر كس در نظام عالم مصداق شعر زير است: هر كس به زباني سخن مدح تو گويد بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه من هم ميخواهم با زبانم با همه نظام عالم همراه شوم و ثناگوي توگردم. بنابراين سه درخواست از خداي سبحان كرديم ؛ 1- قلبم به عظمت تو توجه داشته باشد. 2-تا زندهام از بدنم و اعضاء و جوارحم مصرف صحيح كنم. 3- از زبانم هم استفاده بهينه در جهت توصيف الطاف وعظمت حق داشته باشم.
« وَ أَجْزِلْ لَنَا فِيهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ، وَ أَخْلِنَا فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ،» خدايا ! امروز حسنات خيلي زيادي نصيبم كن، جزيل و فراوان باشد ، ما معمولاً قناعت ميكنيم ، يك حسنه خوب كه نصيبمان شد ميگوييم براي امروم كافي است. «جزيل» نسبي است گاهي چيزي به نظر من زياد ميآيد امّا در محضر عالم رباني كم و ناچيز است. طبق فرموده امام سجاد عليه السلام هر روز يكي از درخواستهايمان اين باشد كه حسنات فراوان به ما عطا كند و ظاهر و باطن ما از سيئه خالي گردد ، يعني در محضر حق هيچ بدي و جسارت و گستاخي در از ما صادر نشود. گاهي بدي از ما صادر ميشود امّا اظهار ميكنيم اين كه نسبت به بديهاي موجود در جامعه مسئله مهمي نيست امّا در اين فراز سطح درخواست بالا رود و ميگوييم وجود ما بكل از سيئه جدا گردد حتي اين دو ملك روي شانه هميشه با من هستند به دليل نگارش و ثبت معاصي ، اذيت نشوند. آيت الله بهجت (ره) ميفرمايند: اسم خودتان را در همه كارهاي خوب بنويسيد، چون نميدانيم كدام يك قبول ميشود. ما معمولاً براي حسناتمان «يَقف» ميگذاريم، توقف ايجاد مي كنيم كه كافي است، ولي در محضر امام سجاد عليه السلام به ما آموزش داده ميشود كه سطح عملكرد و درخواست خود را متعاليتر كنيم.
« وَ وَفِّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيَّامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ، وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ، وَ شُكْرِ النِّعَمِ، وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ، وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِل»
اينكه نه تنها در امروز و امشب به كار خير مشغول باشم بلكه در همه ايام عمرم مشغول كار خير گردم آيت الله بهجت ميفرمايند: اسم خودتان را در همه كارهاي خوب بنويسيد، چون نميدانيم كدام يك قبول ميشود.
يكي از اموري كه معمولاً به آن توجه نداريم اين است خدايا ! مرا بگونهايي قرار بده، كه هر روز و هر شب بتوانم به باطل نقص وارد كنم. ( انتقاص از ماده نقص است ) به طور مثال به حال فردي كه تا ساعت 30/11 صبح خواب است، غبطه بخورم و زندگي راحت و با سهولت را زندگي توأم با خواب و استراحت مدام بدانم در حالي كه وقتي به كوتاهي عمر توجه ميكنم، ميبينم عمر ما براي تلاش صحيح و كسب توشه بسيار محدود است. ما بايد توانايي نقص وارد كردن به كارهاي بيهوده و به بطالت و كسالت ها را داشته باشيم مثلا فردي فلان مقدار كار خير كرده است در حال حاضر متوقف شده و ميگويد: كار خير زيادي انجام دادم و ديگر كافيست اين سخن باطل است، نظريه مقابل آن هم اين روايت است: » و اطلبوا العلم من المهد الى اللحد» بايد تا هنگام مرگ ، ياد بگيريم، پس ميتوانم قدرت تجزيه و تحليل داشته باشم كه به باطل عيب وارد كنم و به نظرم كار باطل درست جلوه نكند. بقيه قسمتهاي اين دعا را قبلاً متذكر شدهام ،نكته قابل توجه كه معمولا از آن غافليم همين انتقاص الباطل است، نقص وارد كردن به يك امر باطل. خدايا ! اين توفيق را به من عطا كن كه نه تنها در جوّ باطل قرار نگيرم بلكه بطلان باطل را شناسايي كنم و نسبت نقص به آن بدهم، باطل از نگاه من ناقص جلوه كند و اين ناقص بودنش را اعلام كنم. به عنوان مثال ، تا چند سال پيش هر كسي به حج مشرف ميشد ميگفت: سعوديها چه نمازي ميخوانند و ما چه نمازي ميخوانيم آن نمازي كه : نماز بيولاي او، عبادتي است بيوضو، به منكر علي بگو نماز خود قضا كند، اين نماز به چشم شيعهها اين گونه آمده ؟ بعد اگر به آنها ميگفتيد: اين نماز نيست ، ميگفتند : نه شما نميفهميد! نماز اينها سر وقت و درست است. اينكه انسان قدرت تشخيص داشته باشد و بتواند به باطل نقص وارد كند، در خواستي است كه ما بايد هر روز داشته باشيم. در امور باطل جنبه افراط و جنبه تفريط دارد، گاهي فردي در اموري عبادي افراط دارد و در امور زندگياش جدا دچار كم كاري ميشود، من وقتي جوگير ميشوم ميگويم: خوشابه سعادت فلاني تمام وقت به عبادت مشغول است! در حالي كه اين كار درستي نيست ، از بچه و شوهر و امور خانهداري زندگياش كم ميگذارد. برخي فمينيستي ( زن سالاري) را هنر ميدانند كه در يك خانه ، زن سالاري باشد! اين باطل است، من هميشه گفتم، نه زن سالاري هنر است نه مردسالاري هنر است، حق سالاري هنر است خدا سالاري هنر است. به زن يك مجموعه وظايف و به همسر و مرد نيز يك مجموعه وظايف داده است و بايد زن و مرد هر دو به وظايف خود عمل كنند. اميرالمؤمنين (ع) كارهاي خانه را تقسيم كردند و فرمودند: اي فاطمه جان !كار بيرون با من و كار خانه با تو، اين كه كار كرد مرد را در خانه هنر بدانيم با وجود اينكه در بيرون هم كار ميكند، باطل است، ما بايد درست هر كار را ياد بگيريم.
|