در خدمت زيارت جامعهي امام هادي(ع) بوديم و به فراز مَصَابِيحِ الدُّجَى رسيديم.
قبل از هر توضيحي لازم است معناي ظاهري عبارت را بررسي كنيم.
مَصَابِيح جمع مصباح به معناي چراغ است و دجي به ضم دال به معناي تاريكي و ظلمت و سياهي است.
در زيارت جامعه اين دو عبارت كنار يكديگر چنين معنا ميشوند: سلام بر چراغهايي كه در تاريكي و ظلمت، روشن و نوراني هستند.
از نظر ادبي اين عبارت نوعي استعاره است، حضرات معصومين به چراغهايي تشبيه شدهاند كه در ميان مردم غفلت زده و جاهل هر روزگار پرتو افشاني ميكنند.
اين استعارهي زيبا اميدي براي هر گرفتارِ ظلمت و تاريكياي ميباشد زيرا هركس به محض دستيابي به چراغ، از ظلمت و سياهي جدا ميشود و راهي فراسوي خود پيدا ميكند.
اگر سوال شود شارحين زيارت جامعه از چه ظلمتي سخن ميگويند و حضر ات معصومين چراغ كدام سياهي و تاريكي هستند؟خواهيم گفت ظلمتي كه انسان گرفتار آن است مصاديق فراوان دارد.
جهل، اولين ظلمتي است كه انسان در دنيا گرفتار آن است شايد بهتر باشد به جاي عبارت اولين از عبارت شديدترين استفاده كنيم زيرا مصيبتبارترين گرفتاري انسان جهالت اوست كه اين شب ديجور زندگيِ افراد تنها با تابش نور ولايت حضرات معصومين مرتفع ميگردد.
شك و ترديد؛ دومين ظلمتي است كه مسير عبوديت را براي انسان تيره و تاريك ميگرداند بايد از ظلمت اين مسير عبور كرد تا به نور رسيد، چنانچه فردي در مسير سلوك ارادهي رهايي از ظلمت منيت و نفس خويش را داشته باشد نور وجودي حضرات معصومين او را در بر خواهد گرفت.
عدم و نيستي سومين مانع مسير هدايت است.
نيستي و عدم ظلمت است و هستي نور. اگر حضرات معصومين اراده كنند هر عدمي موجود ميگردد و نيستي، هست مييابد.
در دعاي كميل آمده است: بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَيْء خدايا تو را به نور وجهت قسم ميدهم كه اگر نور وجه تو نبود، هيچ نيستياي به هست بدل نميشد.
از كنار هم قرار گرفتن اين فراز دعاي كميل با عبارت مَصَابِيحِ الدُّجَى ميتوان چنين استنباط كرد: نور وجه خداوند سبحان حضرات معصومين هستند كه در اين فراز زيارت جامعه به آنها مَصَابِيحِ الدُّجَى گفته ميشود اگر جهان از نور ايشان خالي بود به يقين هيچ موجودي خلق نميشد زيرا انسان در نيستي و عدم بود و چون خدا ارادهي وجود چهارده اخترتابناك رسالت و ولايت را كرد دنيا را به تبع آنها و به بركت وجودشان آفريد لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك1 خدا به پيامبر(ص) ميگويد: اگر تو نبودي دنيا را خلق نميكردم.
با اين استنباط حضرات معصومين نور وجود خلقتاند و اگر اينها در عالم، نزول اجلال نداشتند لباس وجود بر تن موجودي پوشيده نميشد.
معناي ديگري كه ميتوان براي مَصَابِيحِ الدُّجَى ذكر كرد اين است كه: مصباح را نور علم معنا كنم و بگوييم حضرات معصومين هم خود كسب علم ميكنند و هم عامل گسترش علم هستند.
اگر از زاويهي ديگر به اين فراز نگاه كنيم به دو ديدگاه دست مييابيم:
الف: حضرات معصومين در مسير سلوك افراد، تاثير خود را بر جا ميگذارند و سالك از نور وجودي آنها بهره ميبرد از اين رو آنها دليل المتحيرين اند زيرا هركس گرفتار ظلمت و تاريكي شود حيران و سرگردان ميگردد و منتظر است تا نوري بر او بتابد يا كسي دستش را بگيرد و او را از اين تاريكي نجات بخشد ائمه با نور وجودي خويش فرد متحير و سرگردان را از ظلمت دنيا رهايي ميبخشند.
ب: اگر ظلمت را ظلمت نفس امارهي انسان بگيريم و حضرات معصومين را نوري كه بر اين ظلمت ميتابند و آن را روشن ميكنند معنا كنيم در نتيجه هركس به جلوه مَصَابِيحِ الدُّجَى بودن ائمهي اطهار متوسل شود به خودشناسي دست مييابد زيرا نوري كه از وجود اين بزرگواران بر افراد ميتابد سبب ميشود عيوب نفساني مشخص شود و بعد با راهنمايي و دستگيري خود آنها اين عيوب مرتفع گردد.
آنها عيوب را ميشناسند و درمان را ميدانند. از تمام ابعداد وجودي افراد و نيازهايشان آگاهند و رفع مشكل را به آسانترين وجه پيشنهاد ميكنند.
شايسته است هرسالكي كه قدم در مسير سلوك ميگذارد قبل از هر قدمي دست خويش را به سوي چراغدان عالم امكان دراز كند و از آنها طلب نور و روشنايي كند تا هم پردههاي عيوب باطنيش مرتفع گردد و هم درمانش معلوم شود.
شارحين زيارت جامعه بحث بسيار نيكويي را در رابطه با عبارت چراغ دنبال كردهاند آنها گفتهاند: چراغ وجود مقدس حضرات معصومين در عالم به حق قرار داده شده است تا بشريّت را از تاريكي و جهل و گمراهي نجات دهند.
اما خاصيت اولي كه براي چراغ ذكر كردهاند آن است كه فتيلهي چراغ خود ميسوزد تا ديگران از پرتو آن نور بگيرند.
در نهج البلاغه آمده است كه اميرالمؤمنين(ع) ميگويد: به خدا قسم اگر امر الهي نبود من حتي يك روز نميخواستم در ميان اين مردم زندگي كنم.
اين سوختن ولي الله است اما چون امر خداوند سبحان براي هدايت بشر بر آنها جاري است و ائمهي اطهار تسليم محض حضرت حقاند و كمترين شكايتي از اين سوختن ندارند.
اگر اين معنا را در خود قرآن بررسي كنيم خواهيم ديد كه خداوند به پيامبر (ص) ميگويد: طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى2
اي مطهر! اي پاكِ عالم! ما قرآن را نازل نكرديم تا تو خود را چنين به زحمت درفكني.
بدون شك هر زحمتي كه بر انسان بار ميشود به نوعي سوختن است.
بالاترين سوختن حضرات معصومين آن است كه وجود مبارك آنها براي هدايت و راهنمايي و به كمال رساندن نسل بشر گرفتار عالم ماده شده است آنها از جنس نورند و با زمين و زمينيان كاري ندارند اما چون امر حق بر آنها جاري شد عالم ماده را قفس تنشان كردهاند از اين رو گفتهاند: «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِن»3 دنيا سجن مومن است و آنها براي رضاي معشوق تن به اين قفس سپردهاند.
دومين خاصيت چراغ آن است كه چراغ حركت نميكند و به دنبال كسي نميرود اين معنا از آن جهت نيست كه حضرات معصومين براي هدايت ما قدمي بر نداشتهاند نبايد اين معنا تبادر به ذهن كند زيرا آنها چون جد بزرگوارشان طبيبٌ دوّارند و به هر گوشهاي سر ميزنند تا بيمار دنيا را بيابند و درمانش كنند.
منظور از اين معنا آن است كه در ابتدا هركس بايد خود طالب رسيدن به نور باشد تا نور او را در خود گيرد اگر كسي ارادهي ظلمت و تاريكي داشته باشد تشعشع نور حضرات معصومين نه تنها او را در بر نميگيرد حتي اگر بر او هم بتابد اين شخص به طور قطع چشمانش را بر پرتو اين نور خواهد بست.
اگر اين معنا را با وجود خود تطبيق دهيم بايد بگوييم اگر عيوبي در نفس ما مستقر هست و هنوز بر پيكر شخصيت ما ضربه وارد ميكند از آن روست كه براي ريشهكن كردن اين عيوب دست به كاري نزدهايم، هنوز خود را در معرض تابش مصابيح الدجي قرار ندادهايم و اقدامي نكردهايم.
كلمهي اقدام و قدم از يك ريشهاند يعني هنوز قدمي براي ريشه كن كردن آن بر نداشتهايم اولين گام را بايد من بردارم تا حضرات معصومين دست مرا براي به مقصد رسيدن در دست خود بگيرند.
نكتهي ديگري در رابطه با بحث چراغ ذكر شده آن است كه اگر كسي بخواهد از پرتو نور چراغ بهرهاي ببرد بايد نزديك چراغ بنشيند و اگر از آن دور باشد شايد سوسويي بر او تابيده شود اما او بهرهي لازم را نميبرد. نور ميتابد اما براي ظلمت زده حل مشكل نميكند.
هرچه افراد به نور وجودي حضرات معصومين نزديكتر باشند به طور قطع از هدايت بيشتري بهره ميبرند.
شارحين ميگويند: پيامبر(ص) فرموده است: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ دَخَلَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»4
مَثَل اهل بيت من مانند كشتي نوح است هركس برآن نشست نجات يافت و آنكس كه تخلف كرد غرق شد.
از تركيب عبارت مَصَابِيحِ الدُّجَى و اين فراز كنار يكديگر در مييابيم هركس خود را تحت سيطرهي نوراني حضرات معصومين قرار دهد نجات مييابد و آنكس كه از اين سيطره دور شود هلاك ميشود تنها ايستادن و نگاه كردن نور باعث رهايي از تاريكي نفس نيست بلكه براي رهايي از تاريكي نفس بايد اقدام جدي كرد و بر كشتي ولايت سوار شد.
مصيبت بارترين امري كه انسان را تهديد ميكند آن است كه فرد در پرتو چراغ قرار بگيرد اما خود قصد بهرهبردن از اين نور را نداشته باشد. تاريخ براي اين امر، شاهد مثالهاي فراواني دارد كه از زندگي روزانهي ما چندان دور نيستند.
اگر كسي قصد نجات خويش را نداشته باشد حتي اگر او را به زور بر كشتي سوار كنند در ميانهي راه خود را از عرشه به دريا مياندازد و طعمهي حيوانات دريايي ميشود، او مصيبت و گرفتاري را خود براي خويش رقم زده است. ارادههاي افراد نتايج خود را بر جاي ميگذارد.
عناد و سركشي از محضر حضرات معصومين تنها نابودي و خسران ابدي در پي دارد.
...وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون5 ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ6 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|