همان روزی که بلوای زمین بود
همان روزی که خون بر هر جبین بود
همان روزی که عباس علمدار
به دوش مشک و گرفت اذنی ز سردار
همان روزی که قاسم عاشقانه
به سوی مشهدش با دل روانه
همان روزی که سرخ خون اصغر
نمود مکر و فریب خصم اظهر
همان روزی که عشاق زمانه
شدند مهمور به مهر جاودانه
همان روزی که دشمن جاهلانه
گرفت جشن و سروری فاتحانه
تو دانی زینب کبری چه ها کرد
قیام دیگری آنجا به پا کرد
بگفتا زینبم بنت دو اختر
بگفتا زینبم جاری ز کوثر
بگفتا زینبم رهرو ز حیدر
بگفتا زینبم نسل پیمبر
من اینک حافظ خون خدایم
علم بر دوش،فلک گیرد ندایم
که قطره ،قطره ی خون شهیدان
شود بذری به دست ما مریدان
بکاریم عشق ایمان و محبت
همی آبش دهد نور امامت
که هر قطره ز خون این شهیدان
نماید هر کویری را گلستان
همه عالم بدانند تا قیامت
که هر جا بوی عشق است و مروت
نشان از کوی مهر است و صداقت
همان راه حسين راه شهادت
نسرین دادخو
|